کسی که هر چه به دستش برسد خرج کند و چیزی نگه ندارد، مسرف، ولخرج، برای مثال ملامت کنی گفتش ای باد دست / به یک ره پریشان مکن هر چه هست (سعدی۱ - ۸۲)، تهیدست، دست برباد
کسی که هر چه به دستش برسد خرج کند و چیزی نگه ندارد، مسرف، ولخرج، برای مِثال ملامت کنی گفتش ای باد دست / به یک ره پریشان مکن هر چه هست (سعدی۱ - ۸۲)، تهیدست، دست برباد
کسی که کاری را با تندی و چالاکی انجام بدهد، چابک دست، تند دست، تندکار، کسی که در کارهایی که با دست انجام می دهند چست وچابک باشد، کسی که بی سبب به روی دیگری دست دراز کند و او را کتک بزند، کسی که دست مبارک و خوش یمن دارد
کسی که کاری را با تندی و چالاکی انجام بدهد، چابک دست، تند دست، تندکار، کسی که در کارهایی که با دست انجام می دهند چست وچابک باشد، کسی که بی سبب به روی دیگری دست دراز کند و او را کتک بزند، کسی که دست مبارک و خوش یمن دارد
آنکه دست او از کار بسیار کردن از آبله خراشیده باشد. (آنندراج) (غیاث) ، کسی که بر دست خود پنبه پیچیده و کارهای سخت و دشوار را میتواند بجا آورد. (ناظم الاطباء)
آنکه دست او از کار بسیار کردن از آبله خراشیده باشد. (آنندراج) (غیاث) ، کسی که بر دست خود پنبه پیچیده و کارهای سخت و دشوار را میتواند بجا آورد. (ناظم الاطباء)
مردم بخیل، رذل، شوم. نامبارک. (برهان) (آنندراج) : جره بازی بدم رفتم به نخجیر سیه دستی زده بر بال مو تیر بوره غافل مچر در چشمه ساران هر آن غافل چره غافل خوره تیر. باباطاهر. رجوع به سیاه دست شود
مردم بخیل، رذل، شوم. نامبارک. (برهان) (آنندراج) : جره بازی بدم رفتم به نخجیر سیه دستی زده بر بال مو تیر بوره غافل مچر در چشمه ساران هر آن غافل چره غافل خوره تیر. باباطاهر. رجوع به سیاه دست شود
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 81هزارگزی شمال باختری درمیان و 19هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان. کوهستانی، و هوایش معتدل، و آبش از قنات، و محصولش زعفران و غلات است، و 334 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 81هزارگزی شمال باختری درمیان و 19هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان. کوهستانی، و هوایش معتدل، و آبش از قنات، و محصولش زعفران و غلات است، و 334 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
خام مشق. ناتجربه کار. (آنندراج). ناآزموده. بی ربط در کار و عمل. بی وقوف. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). غیر ماهر: ماند حیران در آنکه چون سازد نرد با خام دست چون بازد. نظامی. نشاید دید خصم خویش را خرد که نرد از خام دستان کم توان برد. نظامی. خام دستانی که پشت پا بدنیا میزنند در حقیقت دست رد بر زاد عقبی میزنند. امیرخسرو دهلوی (ازآنندراج). که باشد یکی رومی خام دست که با پخته کاران شود هم نشست. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). ببازم جان که دل خود بیش از آن بود مقامر پخته و من خام دستی. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). ، تنبل. (اشتینگاس). کاهل. (ناظم الاطباء). خیره دست. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 359) : نیاید بکار تو هر خام دست چو هر جا شود قدر نادان پست. میرنظمی (از فرهنگ شعوری). ، وحشی. (اشتینگاس)
خام مشق. ناتجربه کار. (آنندراج). ناآزموده. بی ربط در کار و عمل. بی وقوف. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). غیر ماهر: ماند حیران در آنکه چون سازد نرد با خام دست چون بازد. نظامی. نشاید دید خصم خویش را خرد که نرد از خام دستان کم توان برد. نظامی. خام دستانی که پشت پا بدنیا میزنند در حقیقت دست رد بر زاد عقبی میزنند. امیرخسرو دهلوی (ازآنندراج). که باشد یکی رومی خام دست که با پخته کاران شود هم نشست. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). ببازم جان که دل خود بیش از آن بود مقامر پخته و من خام دستی. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). ، تنبل. (اشتینگاس). کاهل. (ناظم الاطباء). خیره دست. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 359) : نیاید بکار تو هر خام دست چو هر جا شود قدر نادان پست. میرنظمی (از فرهنگ شعوری). ، وحشی. (اشتینگاس)
تند کار، چابک دست کسی که در کارهایی که با دست میکند مهارت دارد چابکدستی، آنکه در امور سرعت و جلدی بکار برد تند کار، ماهر، تر دست، آنکه بی جهت بر روی دیگری دست دراز کند و او را بزند، آنکه هر کاری کند نا میمون و نا مبارک باشد کسی که دستش سبک باشد
تند کار، چابک دست کسی که در کارهایی که با دست میکند مهارت دارد چابکدستی، آنکه در امور سرعت و جلدی بکار برد تند کار، ماهر، تر دست، آنکه بی جهت بر روی دیگری دست دراز کند و او را بزند، آنکه هر کاری کند نا میمون و نا مبارک باشد کسی که دستش سبک باشد